وقتی پشت سر پدرت از پلّه ها میای پایین و میبینی چقدر آهسته راه میره،
میفهمی دیگه پیر شده.
وقتی داره صورتشو اصلاح میکنه و دستش میلرزه،
میفهمی دیگه پیر شده.
وقتی بعد غذا یه مشت دارو میخوره،
میفهمی چقدر درد داره اما هیچی نمیگه.
وقتی میفهمی نصف موهای سفیدش به خاطر غصه های تو اِ .
دلت...میخواد اصلا زنده نمونی؛
یادت نره یه روزم نوبت ماست.
به یاد همه باباهای دلسوز و مهربون دنیا
من عاشق بابامم...